حسناجونحسناجون، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

عروس دریایی

گردش ها....

  عکس بالا با بچه های عمه جان نیلوفر و امیر در پارک سنگی     اینجا با صدرا و زهرا کوچولو یه شب پارک مهمون دایی حسین و سمانه دخترش       و یک روز پنجشنبه آبگرم سیرچ و یه جای دنج و باحال برای گردش... ...
2 مهر 1395

پارک

    این  دوست داشتن  است این همان حس قشنگی ست که دلم میخواهد او درون  دل  من جای باز کرده است کودکی بازی گوش نازنینی با هوش چشمهای مشکی پوستی مهتابی گیسوانی چو شب بی مهتاب که نسیم خوش او دلها برده ز کف اری اری اری دوستش میدارم قهقه های قشنگش که همه مستانه حاکی از سر درون خوش اوست دوستش میدارم من که خود میدانم او یقین سهم من است از بهشت خاکی ...
10 ارديبهشت 1395

اردو

امروز یعنی سوم خرداد 93 با دوستان و اساتید رفتیم اردوی ماهان که در یک باغ قشنگ و پرگل نشستیم و کنار گلها از دختر گلم عکس گرفتم...         زندگی آرام است،مثل آرامش یک خواب بلند      زندگی شیرین است،مثل شیرینی یک روز قشنگ     زندگی رویایی است،مثل رویای یک کودک ناز     زندگی زیباست،مثل زیبایی یک غنچه ناز   زندگی تک تک این ساعتهاست   زندگی چرخش این عقربه هاست...   زندگی راز دل مادر،زندگی پینه دست پدر..   زندگی مثل زمان...
3 خرداد 1393

سیزده بدر

  عزیزم سال نو مبارکت باشه... دوتا عمونوروز امسال مهمون ما بودن.       راستی قبل از عید توی مهد جشن داشتین که با دوستات سرود هم خوندین.       الهی در شهر چهارشنبه سوری جان پر از آجیل وجی ظرف پر نوری پر از آجیل و جی ظرف پر نوری جان الهی در شهر چهارشنبه سوری بهار زی با آمد بچه ها همه شادابیم چون گل خندانیم  مااااااا اینجا کجاست یه روستا یه روستای با صفا هم خونه هم کوه داره آدماش مه ربونن قدر همو میدونن آدماش مهربونن قدر همو میدونن تق وتق و تق صدا میاد  صدای کفش پا میاد خانم بهار باز اومده  با گل های مر...
20 فروردين 1393

ارگ راین

آبان 91 با اقاجون و دایی مهدی رفتیم راین و جیرفت و بم . اینجا که میبینی ارگ راینه. یادش بخیر     ...
25 آبان 1391
1