حسناجونحسناجون، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

عروس دریایی

جشن

معلم خوب ما یادم دادی الفبا گفتی که باش دانا دانا و هم توانا امروز شاد شادم زیرا که باسوادم آموختم الفبا سی و دو حرف زیبا امروز میتوانم کتابها را بخوانم کودک دانا منم خوب و توانا منم به لطف آموزگار هوشیارو بینا منم روز جشن الفبا مبارک است بر ما         معلم عزیزم تو به من یاد دادی که محبت را جمع کنم بدی ها را تفریق و خوبی ها را ضرب کنم تو به من معنای صبر و استقامت را آموختی از خالق نیلوفرها برایت آرزوی سلامتی و شادی میکنم...     ...
30 ارديبهشت 1395

پارک

    این  دوست داشتن  است این همان حس قشنگی ست که دلم میخواهد او درون  دل  من جای باز کرده است کودکی بازی گوش نازنینی با هوش چشمهای مشکی پوستی مهتابی گیسوانی چو شب بی مهتاب که نسیم خوش او دلها برده ز کف اری اری اری دوستش میدارم قهقه های قشنگش که همه مستانه حاکی از سر درون خوش اوست دوستش میدارم من که خود میدانم او یقین سهم من است از بهشت خاکی ...
10 ارديبهشت 1395

تولد

  دیشب 25اسفند 94 تولد 4 سالگی صدرا جون بود... تولدت مبارک عزیزززززم... خووووش گذشت...   ...
26 اسفند 1394

جشن مدرسه

اولین روز مدرسه     سه شنبه 31 شهریور جشن شکوفه ها بود. بعد از جشن شما با معلمتون به کلاس رفتین که اونجا روی نیمکت کتاب ها و لوازم التحریرتون رو آماده کرده بودند معلم با شما آشنا شد و قرار شد شنبه 4 مهر درس ریاضی رو شروع کنین. موفق و سلامت باشی حسنا جونم...     ...
3 مهر 1394

اصفهان

سلام حسناجون امروز 7 شهریور شنبست. ما شنبه قبل یعنی 31 مرداد رفتیم اصفهان یه مسافرت 6 روزه که خیلی خوش گذشت مخصوصا به تو که اونجا دوستای جدید پیدا کردی. 4 روزی که اونجا بودیم مهمون خانواده نصر بودیم. تو هم خیلی دوسشون داشتی و حتی حاضر نمیشدی با ما بیای بیرون و توی خونه پیششون میموندی. یک روز هم رفتیم شهرکرد . بابات میخواست به دانشگاهش سر بزنه و یادی از گذشته کنه. مهدی نصر با خانمش هم همراهمون اومدن. خیلی خوب بود و خوش گذشت. اینجا میدون امام. جایی که من عاشقشم. سه دفعه رفتم میدون که هر دفعه هم دوسه دور اونجا رو گشتم.     جلوی مسجد امام     اینجا باغ بهادران توی جاده شهر...
7 شهريور 1394